گلستان

     نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی ... 

        به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،

غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...

لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز

.

امروز روز شادی  و امسال  سال گل                           نیکوست حال ما که نکو باد حال گل

گل را مدد رسید ز گلزار روی دوست                          تا چشم ما  نبیند دیگر  زوال گل

مستست چشم نرگس و خندان دهان باغ                        از کرو فر و رونق و لطف و کمال گل

سوسن زبان گشاده و گفته به گوش سرو                       اسرار عشق بلبل و حسن خصال گل

جامه دران  رسید  گل از بهر داد ما                             زان می دریم جامه به بوی وصال گل

گل آن جهانیست  نگنجد دراین جهان                            در عالم  خیال چه گنجد  خیال  گل

گل کیست قاصدیست ز بستان عقل و جان                     گل چیست رقعه ایست ز جاه و جمال گل

گیریم  دامن  گل و همراه  گل  شویم                             رقصان همی رویم به اصل و نهال گل

اصل و نهال گل عرق لطف مصطفاست                        زان صدر بدر گردد آن جا هلال گل

                                                             مولانا

مصوبات جدید فرهنگستان:

فرهنگستان زبان و ادب فارسی 21 واژه فارسی را برای معادل غیر فارسی آنها که به طور متداول استفاده می شود تصویب کرد که استفاده از آنها با امضای ریاست جمهوری لازم الاجرا است.این واژه ها عبارتند از:

آب درمانی به جای "هیدروتراپی"،    بازگشت (ظهور مجدد علایم بیماری) به جای "ریلاپس،    حمام آفتاب به جای "سولاریوم"،     سراچه به جای "سوئیت"،      سه گانه به جای "تریلوژی"،     کفی به جای "تریلر" ،     مزرعه سرا به جای"فارم هاوس"،     نابه هنجار به جای "آنرمال" ،    ورزمان به جای "ماساژ"،        افسرده به جای" دپرس "                    اینها تعدادی از واژه های مصوب هستند.

یکی ازنزدیکان مرحوم آیت ا... مرعشی نجفی نقل می کند که روزی خدمت این مرجع بزرگوار بودم. ایشان فرمودند: مرجعیت من در اثر دعای پدر می باشد. روزی مادرم غذا آماده کرده بود، به من فرمودند: برو به پدرت بگو بیاید و غذا میل کند.
وقتی من وارد اتاق مطالعه پدرم شدم، دیدم در اثر خستگی خوابشان برده است، دلم نیامد بیدارشان کنم و از طرفی چون مادرم امر کرده بود، مانده بودم چه کنم؟ تا این که به نظرم رسید کف پای پدرم را ببوسم. هنگامی که کف پای پدرم را بوسیدم ، ایشان از خواب بیدار شدند و چون متوجه شدند که کف پایشان را بوسیده ام با یک حالت خاص فرمودند: خداوند تو را مرجع کند.  

    دیشب داشتم جایتان خالی " کشف المحجوب " می خوندم که به مطلب قشنگی برخورد کردم که تصمیم گرفتم برای شما هم بنویسم.

همه ی ما نام ایوب پیامبر و صبر او را شنیده ایم اما از اینکه چرا از میان پیامبران تنها صبر ایوب ضرب المثل شده است برای ما مبهم است...!  داستان از این قرار است که " ایوب از پیامبران الهی که فرزندان برومند و مال فراوان داشت. خداوند او را به بلایی بزرگ آزمود: فرزندانش مردند، ُ دارایی تباه شد، بیماریی سخت تنش را فرو گرفت چنانکه به بدنش کرم افتاد ، زنش او را آزرد ، همه از اطرافش پراکندند. اما اگرچه نالید و -به من بیماری و رنج رسیده است- گفت در هیچ بلایی از خدای خویش بازنگشت. به صبر و سربلندی از آن امتحان بزرگ بیرون آمد و صبر ایوب از همین جاست." در سوره های انبیاء و ص به احوال او اشاره شده است.

حکایتی زیبا از اویس قرنی

اویس قرنی سه شبانه روز چیزی نخورد. روز چهارم در راه یک دینار بدید برنداشت و گفت : شاید از کسی افتاده باشد. برفت تا گیاه برچیند و بخورد. گوسفندی دید که نانی در دهن گرفته بیامد و پیش او نهاد. گفت: مگر از کسی ربوده باشد و روی برگردانید. گوسفند به سخن در آمد و گفت: من بنده آنم که تو بنده ی اویی. بگیر روزی خدا از بنده ی خدا. گفت دست دراز کردم تا نان بگیرم. نان در دست خود دیدم و گوسفند ناپدید شد.

دمی با  زمزمه های استاد و شاعر برجسته  "دکتر شفیعی کدکنی"

عمر از کف رایگانی می رود

کودکی رفت و جوانی می رود

این فروغ نازنین بامداد

در شبانی جاودانی می رود

این سحرگاه بلورین بهار

روی در شامی خزانی می رود

چون زلال چشمه سار کوه ها

از بر چشمت نهانی می رود

ما درون هودج شامیم و صبح

کاروان زندگانی می رود.

  ای قصه ی طولانی آفرینش، در کوجه باغ های بی رنگی ، سایبان نوازش تو به من امید بودن می دهد. سحرگاهان به امید تو سر بر بالین می نهم  و صبحگاهان چون آهوان خسته  به  دنبال تو می گردم .  توفان وجودم با ترنم آوای تو آرام می گیرد و جراحت قلبم با نام تو تسکین .

  آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست...  

                                حق با سکوت بود صدا در گلو شکست
  ديگر دلم هواي پريدن نميکند

                                  تنها بهانه ي ما در گلو شکست

         آغاز سال تحصیلی جدید را به همه ی همکاران ارجمند و دانش آموزان عزیز تبریک می گم . امیدوارم سال خوبی را با توکل به خدای متعال شروع کنند.با این که تابستان به من خیلی خوش گذشت اما فصل مدرسه و تدریس و با بچه های مهربان و معصوم بودن هم لطفی دارد و دنیایی غیر قابل وصف... . ( و البته زنگ تفریح ها هم خیلی خوش می گذرد از چای و صبحانه خوردن تا تحلیل مسایل مختلف...) . به هر حال از این که امسال هم خداوند این توفیق را به من داد تا به محیط مقدس و عرفانی "مدرسه" قدم بگذارم  از او سپاسگذارم.یا علی .

کاريکلماتور

اگربخواهم پرنده رامحبوس کنم قفسی به بزرگی آسمان مي سازم.

شيشه ی عمرماهی همان تنگ آبش است.

برای اينکه آينه راازتنهايی نجات دهم جلوآن ايستادم.

درخت،سيگار برگ می کشد.

برای گربه تحقيرآميزاست که بامرگ موش خودکشی کند.